loading...
** سایت تفریحی ایولی ها **
ایولی ها

سلام.من مدیر سایت ایولی ها رضا نظریان هستم. ما برای شما بنر-هدر و آلبوم طراحی میکنیم.فقط لازیم است ما را لینک کنید

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
اموزش هک 11 2990 jumbojet
مه - احمد شاملو 0 889 siber
اشعار حافظ 1 1017 iljima
شعر نو 1 842 iljima
شعر فردوسی در مدح پیامبر و امام علی علیه السلام 1 892 iljima
صداي ديدار...سهراب سپهری 0 803 iljima
تپش سايه دوست 0 798 iljima
پشت درياها...سهراب سپهری 0 796 iljima
واحه يي در لحظه...سهراب سپهری 0 685 iljima
نشاني...سهراب سپهری 0 773 iljima
پيغام ماهي ها...سهراب سپهری 0 668 iljima
غربت...سهراب سپهری 0 627 iljima
در گلستانه...سهراب سپهری 0 601 iljima
آب...سهراب سپهری 0 635 iljima
ساده رنگ...سهراب سپهری 0 632 iljima
و پيامي در راه...سهراب سپهری 0 589 iljima
روشني‌، من‌، گل‌، آب...سهراب سپهری 0 603 iljima
از روي پلك شب...سهراب سپهری 0 719 iljima
مسافر...سهراب سپهری 0 680 iljima
صداي پاي آب...سهراب سپهری 0 646 iljima
آب را گل نكنيم- سهراب سپهری 0 623 iljima
غمی غمناک (شعر سهراب سپهری) 0 623 iljima
شراب و خون...فروغ فرخزاد 0 728 iljima
ديو شب...فروغ فرخزاد 0 641 iljima
انتقام...فروغ فرخزاد 0 618 iljima
گريز و درد...فروغ فرخزاد 0 633 iljima
افسانه تلخ... فروغ فرخزاد 0 582 iljima
وداع...فروغ فرخزاد 0 645 iljima
پاييز...فروغ فرخزاد 0 692 iljima
يادي از گذشته...فروغ فرخزاد 0 696 iljima
رضا نظریان بازدید : 433 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

داستان دو خلبان

دو خلبان نابينا که هر دو عينک‌هاي تيره به چشم داشتند، در کنار ساير خدمه پرواز به سمت هواپيما آمدند، در حالي که يکي از آن‌ها عصايي سفيد در دست داشت و ديگري به کمک يک سگ راهنما حرکت مي‌کرد. زماني که دو خلبان وارد هواپيما شدند، صداي خنده ناگهاني مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابين پرواز رفته و پس از معرفي خود و خدمه پرواز، اعلام مسير و ساعت فرود هواپيما، از مسافران خواستند کمربندهاي خود را ببندند. در همين حال، زمزمه‌هاي توام با ترس و خنده در ميان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، يک نفر از راه برسد و اعلام کند اين ماجرا فقط يک شوخي يا چيزي شبيه دوربين مخفي بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپيما شروع به حرکت روي باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده مي‌شد چرا که مي‌ديدند هواپيما با سرعت به سوي درياچه کوچکي که در انتهاي باند قرار دارد، مي‌رود. هواپيما همچنان به مسير خود ادامه مي‌داد و چرخ‌هاي آن به لبه درياچه رسيده بود که مسافران از ترس شروع به جيغ و فرياد کردند. اما در اين لحظه هواپيما ناگهان از زمين برخاست و سپس همه چيز آرام آرام به حالت عادي بازگشته و آرامش در ميان مسافران برقرار شد. در همين هنگام در کابين خلبان، يکي از خلبانان به ديگري گفت: يکي از همين روزها بالاخره مسافرها چند ثانيه ديرتر شروع به جيغ زدن مي‌کنند و اون‌وقت کار همه‌مون تمومه ...!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2255
  • کل نظرات : 289
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 4876
  • آی پی امروز : 213
  • آی پی دیروز : 165
  • بازدید امروز : 308
  • باردید دیروز : 222
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 717
  • بازدید ماه : 5,289
  • بازدید سال : 73,932
  • بازدید کلی : 2,731,399