loading...
** سایت تفریحی ایولی ها **
ایولی ها

سلام.من مدیر سایت ایولی ها رضا نظریان هستم. ما برای شما بنر-هدر و آلبوم طراحی میکنیم.فقط لازیم است ما را لینک کنید

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
اموزش هک 11 2981 jumbojet
مه - احمد شاملو 0 886 siber
اشعار حافظ 1 1014 iljima
شعر نو 1 839 iljima
شعر فردوسی در مدح پیامبر و امام علی علیه السلام 1 888 iljima
صداي ديدار...سهراب سپهری 0 800 iljima
تپش سايه دوست 0 795 iljima
پشت درياها...سهراب سپهری 0 793 iljima
واحه يي در لحظه...سهراب سپهری 0 682 iljima
نشاني...سهراب سپهری 0 770 iljima
پيغام ماهي ها...سهراب سپهری 0 665 iljima
غربت...سهراب سپهری 0 624 iljima
در گلستانه...سهراب سپهری 0 598 iljima
آب...سهراب سپهری 0 632 iljima
ساده رنگ...سهراب سپهری 0 629 iljima
و پيامي در راه...سهراب سپهری 0 586 iljima
روشني‌، من‌، گل‌، آب...سهراب سپهری 0 600 iljima
از روي پلك شب...سهراب سپهری 0 716 iljima
مسافر...سهراب سپهری 0 677 iljima
صداي پاي آب...سهراب سپهری 0 643 iljima
آب را گل نكنيم- سهراب سپهری 0 620 iljima
غمی غمناک (شعر سهراب سپهری) 0 620 iljima
شراب و خون...فروغ فرخزاد 0 725 iljima
ديو شب...فروغ فرخزاد 0 638 iljima
انتقام...فروغ فرخزاد 0 614 iljima
گريز و درد...فروغ فرخزاد 0 630 iljima
افسانه تلخ... فروغ فرخزاد 0 579 iljima
وداع...فروغ فرخزاد 0 642 iljima
پاييز...فروغ فرخزاد 0 689 iljima
يادي از گذشته...فروغ فرخزاد 0 693 iljima
رضا نظریان بازدید : 609 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (0)

نمی دونم هر کسی تعریفی از زندگی شرافتمندانه داره.

داستان زیر هم یه جورشه

خیلی دوست دارم خواننده های این مطلب نظرشون رو لطفا بیان کنن

به نظر شما زندگی شرافتندانه چه جوریه ؟

چه شباهتی با این داستان داره ؟

نیمه شرافتمندانه زندگی

هنوز هم بعد از این همه سال چهره ویلان را از یاد نمی برم. در واقع در طول سی سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگی را دریافت می کنم به یاد ویلان میافتم.

ویلان پتی اف کارمند دبیرخانه اداره بود، از مال دنیا جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی نداشت ویلان اول ماه که حقوق می گرفت و جیبش پر می شد، شروع می کرد به حرفزدن . روز اول ماه و هنگامیکه که از بانک به اداره برمی گشت به راحتی می شد برآمدگی جیب سمت چپ اش را تشخیص داد که تمام حقوق اش را در آن چپانده بود. ویلان از روزی که حقوق می گرفت تا روز پانزدهم ماه که پول اش ته می کشید نیمی از ماه سیگار برگ میکشید. نیمی از ماه مست بود و سرخوش. من یازده سال با ویلان همکار بودم. بعد ها شنیدم او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است روز آخر که من ازادارهمنتقل می شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می کشید. به سراغ اش رفتم تا از او خداحافظی کنم. کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کندزندگی اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند. هیچ وقت یادم نمی رود، همین که سوال را پرسیدم به سمت من برگشت و با چهره ای متعجب آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همین طور که به او زل زده بودم، بدون این که حرکتی کنم ادامه دادم

همین زندگی نصف اشرافی نصف گدایی.

ویلان با شنیدن این جمله همان طور که زل زده بود به من ادامه داد: تا حالا سیگار برگاصل کشیدی؟

گفتم: نه

گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟

گفتم: نه

گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟

گفتم: نه

گفت:تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟

گفتم: نه

گفت:خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟

گفتم:آره...نه...نمی دونم.

ویلان همین طور نگاهم می کرد،

نگاهی تحقیر آمیز و سنگین، به نظر حالا که خوب نگاهش می کردم مردی جذاب بود و سالم.. به خودم که آمدم ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله ای را گفت که مسیر زندگی ام را به کلی عوض کرد، ویلان پرسید: می دونی تا کی زنده ای؟

جواب دادم: نه

ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2255
  • کل نظرات : 289
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 4876
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 255
  • بازدید امروز : 837
  • باردید دیروز : 1,686
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 3,096
  • بازدید ماه : 2,523
  • بازدید سال : 71,166
  • بازدید کلی : 2,728,633